سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته های خزانه

متشکرم

متشکرم :

          برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی           

       برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من هستی       

              برای همه وقت هایی که به من شهامت و جرأت دادی    

       برای همه وقت هایی که به من شهامت و جرأت دادی            

         برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش کردی           

         برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی      

         برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی       

         برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی           

         برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم"        

      برای همه وقت هایی که با من شریک شدی          

        برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی       

          برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی       

        برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی        

      برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی      

       برای همه وقت هایی که در فکر من بودی       

        برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی      

 

به خاطرهمه این ها، هیچ وقت فراموش نکن که همیشه برای گوش دادن به حرف هایت آمادگی دارم

من مثل کتابی گشوده برایت خواهم بودفقط کافی است چیزی ازمن بخواهی بلافاصله ازآن تو خواهد شد

می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم ،در دنیا تو از هر چیزی برایم مهمتر هستی

تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری

برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی

   هر وقت که احتیاج به درد و دل داشتی روی من حساب کن   

من همیشه برای تو این جا هستم و دلم برایت تنگ است

همیشه دوستت دارم، چه به زبان بیاورم چه نیاورم

تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری

همین الان در فکر تو هستم

همیشه پشتیبانت هستم 

 


[ یکشنبه 91/7/30 ] [ 5:1 عصر ] [ خزانه ] [ نظر ]


مسافر

من تنها مسافری هستم

 که هرگز نگاه عاشق هیچ کسی

بدرقه راهم نبود.

وقت رفتن فرا رسیده است.

هوا دلگیر است.

با بی قراری ها به هر سو می نگرم.

به دنبال یک نگاه بغض آلود و حلقه اشکی میگردم.

 ولی هرگز نیافتم.

با تمام دلتنگی میروم.

دستان من که به قصد خداحافظی تکان میخورد،

از حرکت می ایستد.

و این لحظات چقدر تلخ و سنگین است.

یک نگاه تازه مهربان مرا مینگرد.

و من هراسان از یک نگاه و یک عشق 

به راه خود ادامه میدهم تا مبادا 

کس دیگری قصد گرفتن جای تو را در دل من داشته باشد.

پس میروم............................

ای عشق دست نیافتنی من

نمیدانم تاوان کدامین گناهم را پس میدهم،

که ذره ذره وجودم را سوزاند.

پس میروم............................

 

  

 

هر رابطه ای ؛
به هر دلیلی برایت تمام شد !
پی اش را دیگر نگیر
هیچ شوک مصنوعی !
آدمها و رابطه های مرده را زنده نمی کند . . .

گروه اینترنتی ایران سان

دیشب که باران آمد...

میخواستم سراغت را بگیرم!

اما..

خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم ,

باز زیر چتر دیگرانی ...

گروه اینترنتی ایران سان

  از همه ی این شهر
تنها تو را بُردند
از همه‌ی این خانه
تنها من را نکُشتند ...

من، خاطره ی خوبی از هیچ انقلابی ندارم ...

 گروه اینترنتی ایران سان

  

قرار بود هر چند یک بار، هر وقت تنها شدم

بیایم اینجا، کوتاه

تک جمله ای دلگیر بنویسم و بروم...

فقط قرار نبود این قدر تنها شوم!


اگــر بــه مـــــردی بــیش از حــد بــها دهــی ؛

دیگر بـرای داشــتنت تـلاش نمـی کند !

نگاهـش سرد می شـود ،

کلامـش بـی روح ....

دستانــش یـخ زده !

حـرف هایـش بـوی دل مردگـی مـی گیـرد ،

و آغـوشـش بـوی هـوس ... !!
 

دلتنگم

انقدر دلتنگ که

احساس بی کسی میکنم

نمیدانم دلتنگ چیستم

 فقط میدانم آنقدر دلتنگیم زیاد است که سراسر وجودم را پر کرده است

احساسی تلخ که حتی با شیرین ترین شکلات ها هم از بین نمیرود

میخواهم ببینمش در کنارم اما...

اما چه حاصل  که او مرا دوست ندارد

مرا نمیخواهد

مرا نمیبیند

دوس دارم برایش حرف بزنم اما...

او برایم وقتی ندارد

گوشی برای شنیدن سخنانم ندارد

 

 

یه وقتایی به خدا میگم خدایا

 

میشه بهم بگی چی برا زندگیم

داره پیش میاد؟

خدایا بهم بگو شاید بتونم کمکت کنم..... 

 

 

 

  

تو برو..................

 مطمئن باش و برو

 

ضربه ات کاری بود

 

دل من سخت شکست

 و چه زشت به من و سادگیم خندیدی

 به من و عشق پاکی که پر از یاد تو بود

 و به یک قلب یتیم که خیالم می گفت

 

تا ابد مال تو بود

 

تو برو ، برو تا راحت تر

 تکه های دل خود را آرام

 

سر هم بند زنم

  


[ یکشنبه 91/6/26 ] [ 5:8 عصر ] [ خزانه ] [ نظر ]


زندگی

  رسم زندگی این است

یک روز کسی را دوست می داری

 و روز بعد تنهایی

به همین سادگی

او رفته است

و همه چیز تمام شده است

مثل یک مهمانی که به آخر می رسد

و تو به حال خود رها می شوی

چرا غمگینی؟

این رسم زندگی است...

 

 

انسان پدیده ای غریب است : به فتح هیمالیا می رود ، به کشف اقیانوس آرام دست میابد ، به ماه و مریخ سفر می کند ، تنها یک سرزمین است که هرگز تلاش نمی کند آن را کشف کند و آن دنیای درونی وجود خود است.

وقتی که خیلی دیره ، تازه می فهمی که اونی که از همه ساکت تر بود ، بیشتر از همه دوستت داشت .... ولی تو حواست به شیرین زبونی یه عشق دروغی بود
 

 

 

 

خدایا ... این سرنوشتی که برام بافتی , قسمت یقش یه خورده تنگه , قربون دستت شلش کن , دارم خفه میشم...


[ دوشنبه 91/6/6 ] [ 1:7 عصر ] [ خزانه ] [ نظر ]


دروغ

شیشه احساس مرا دست نزن

چندشم میشود از لکه انگشت دروغ

او که میگفت احساس مرا میفهمد

کو؟

کجا رفت

که احساس مرا زود فروخت........

 

خسته ام ولم کنید

نه اینکه کوه کنده باشم

نه...

دل کنده ام


[ دوشنبه 91/6/6 ] [ 1:5 عصر ] [ خزانه ] [ نظر ]


.....

این روزها...


بیشتر از قبل ،حال همه را میپرسم...

سنگ صبور غم هایشان میشوم...


اشکهای ماسیده روی گونه هایشان را پاک میکنم


اما...


یک نفر پیدا نمیشود


که دست زیر چانه ام بگذارد...

سرم را بالا بیاورد و بگوید:


حالا تـــــــو برایمــــــ بگو...

 

کفش هایم را گم کرده ام

 

دیشب که به خواب تو آمدم

 

تا بگویم دوستت دارم

 

باید همان اطراف باشد

 

کنار تختخواب تو

 

آنجا بود که از پایم بیرونشان آوردم

 

و کنار تو خوابیدم

 

سرم را نزدیک تر آوردم

 

و در گوشت نجوا کردم " هنوز دوستت دارم "

 

شاید وقتی خواب بوده ام

 

تو کفش هایم را پوشیده ای

 

و به خواب او رفته ای

 

تا بگویی هنوز دوستش داری !!!

 

 

 

 

مینویسم برای معبودم .. برای کسی که میداند در دل چه غوغایی دارم

ای خدای من..

ای کسی که پنهان و آشکار را بینایی..

بی شک دلم را میبینی! ..التهاب درونم را حس میکنی..

غوغایی دارم که فقط به دستان تو آرام میشود

پس ای رب العالمین

یاریم ده تا بتوانم نبودش را تحمل کنم!

کمکم کن تا بخواهم آنچه تو خواستی..بدانم آنچه تو میدانی..

 یا رحمن الرحیم

سالمش دار تا سلامتی را حس کنم .. آرامشش ده تا التیام یابم

برایش بهترین یاور باش تا خاطرم از تنهائیش مکدر نباشد

و ای خدای من

ندای درونم را بشنو که میگوید هنوز هم دوستش دارم



تقدیم به کسی که زندگی را با او تجربه کردم
 

خدایـــــــــــا !

دخـلـم با خرجـم نمی خواند ،

کم آورده ام ،

صبری که داده بودی تمام شد ،

ولی دردم همچنان باقیست !!!

بدهکار قلبم شده ام ،

میدانم شرمنده ام نمیکنی؛

باز هم صبـــــــر میخواهم..

 نمی دونم تا به حال برای شما هم پیش امده یا نه؟؟؟

 

 

 

 دلتون یه چیزی می خواد... بهونه میگیره... اما نمیدونین چی می خواد و بهونه اش چیه؟؟؟

برای من زیاد اتفاق افتاده !!!!!!!! با این تفاوت که اکثر مواقع من میدونم دردم چیه!!!!

خودم و میزنم به نفهمی... چون کاری از دستم بر نمیاد.... بهونه این دل بی تاب..دو حرفه ......."او"!!!!

دلم براش تنگ شده... برای مهربونیاش... محبتش...♥♥ اما نه بیشتر برای ارامشی که بهم میده....دلم لک زده برای ارامشش!!! خیلی دلم گرفته....خیلی!!!!!!!!!!

خدایا!!! به تمام کسایی که دلتنگ عشقشونن  هستندآرامش برسون.... آمین

 

 

الهی !صبرم را زیاده گردان .......

               اونقدر دلتنگ شدم ، نمیدونم چرا اینقدر دل آدم رو اذیت میکنه؟؟؟؟

                 این دل اونقدر انقلاب داره که آدم رو بیچاره میکنه.............

               وقتی دلبسته یه چیز باشی دوست نداری زیاد ازش دور باشی

                      دله هر کسی یه بهونه ایی میگیره ..........

              اونایی که دلشون امام رضایی می دونن این دل چه بهونه هایی میگیره.....

همیشه دلتنگش هستی...

دلتنــــگه حـــــرم......،

دلتــــنگه گنبـــد........،

دلتنــگه سقــا خونه......

.......دلتنگه.......

دستهای مهربون

نگاه مهربون

اما بعضی موقع ها این دلتنگی اون قدر زیاد میشه که دوست داری همون لحظه توی حرم باشی...و باآقات درد و دل کنی...

ولی بـــــــایـــــــد

یه گوشه بشینی و زانو هات رو بغل بگیری و زل بزنی به عکس گنبد و.....

حســــــــــــرت بخــــــــــوری

وقتی دلت بهونه میگیره دلت می خواد بترکه ، یه چیزی توی گلوته

که داره خفت می کنه ، چشات می سوزه ، بینیت تیر میکشه ،

بعد یواش یواش اشکات میاد بیرون......

تازه اون موقع خجالت میکشی به آقا چی بگی

سرت رو پایین میندازی و ......

خجالت می کشی............

خجالت میکشی بهش بگی که نفس داره پدرت رو در میاره

خجالت میکشی بهش بگی هنوز آدم نشدی

 خجالت میکشی بهش بگی بازم بیو فایی کردی و...

عهد و پیمان رو شکستی

خجالت میکشی بهش بگی همیشه بازمونده جامونده هستی

نمیتونی.......

بهش بگی بخـــــــــــدا دلتنگشی

که بهت بگه

بازم اومدی؟؟؟؟؟

تو هم سرت رو بندازی پایین و فقط بگی شرمنده ام......

اونم تو چشات همه ی حرفاتو بخونه

بعد از چند لحظه احساس کنی داره بهت لبخند میزنه...

احساس میکنی که سبک شدی

دیگه هیچ غمی توی دلت نیست

دیگه می تونی اوج بگیری تا آسمون خدا

آخخخخخخخخ که حسرته حرم رو میخورم

حسرته لحظه هایی رو که قدر ندونستم

آه ه ه ه ه ه..............

خوش بحال مشهدیا ، هر وقت دلشون میگیره میرن توی حرم آقا

درد و دل میکنن ....... عقده ی دل وا میکنن..... راحت میشن

ولی امـــــــــام رضـــــــــــــا........آقـــــــــــــا

ما هیجارو نداریم......

باز این دلم هوای میخانه کرده ساقی

یــــــــاد حرم دلم را دیوانه کرده ساقی

فعلا تا بعد......

التماس دعا......

 


[ دوشنبه 91/6/6 ] [ 12:54 عصر ] [ خزانه ] [ نظر ]


   1   2      >