سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته های خزانه

دلتنگی

روزی آمد که دل بستم به تو،از سادگی خویش دل بستم به قلب بی وفای تو
روزها میگذشت و بیشتر عاشقت میشدم، یک لحظه صدایت را نمیشنیدم غرق در گریه میشدم
روزی تو را نمیدیدیم از این رو به آن رو میشدم!
گفتی آنچه که میخواهم باش ، از آنچه که میخواستی بهتر شدم
گفتی تنها برای من باش ، از همه گذشتم و تنها مال تو شدم
روزی آمد که من مال تو بودم و تو عاشق کسی دیگر
اینک تنها اشک است که از چشمان من میریزد
تنها شده ام ، باز هم مثل گذشته همدم غمها شده ام
راهی ندارم برای بازگشت ، به یاد دارم شبی دلم تنها به دنبال ذره ای محبت میگشت
نمیپرسم که چرا مرا تنها گذاشتی ، نمیپرسم که چرا قلبم را زیر پا گذاشتی
میدانستم تو نیز مثل همه …
نمیبخشم تو را …
دیگر مهم نیست بودنت ، احساس گناه میکنم در لحظه های بوسیدنت
نمیبخشم تو را ، این تو بودی که روزی گفتی با دنیا نیز عوض نمیکنم تو را
دنیا که سهل است ، تو حتی نفروختی به کسی دیگر مرا
مثل یک جنس کهنه ، دور انداختی مرا!
نمیدانستم برایت کهنه شده ام ، هنوز مدتی نگذشته که برایت تکراری شده ام
مهم نیست ، برای همیشه تو را از یاد میبرم ،قلبم هم نخواهد، خاطرت را خاک میکنم
تو نبودی لایق من ، تو نبودی عاشق من ، میمانم با همان تنهایی و  غم
تو را نمیبخشم ، و اینک روزی آمده که به خاطر تو حتی نمیریزد یک قطره اشکم!

خــدایــا...!
ایــنــکه مــیــگن از رگ ِ گــردن نـزدیـکـتـری و از ایــن حرفـا
در ســطح ِ فـَهم و درکِ مــن نـیـسـت!
"یه دیقه بـیـا پائـیـن" بـغـلـم کن ... !

شنیدید که میگن :
اونی که گریه می کنه ، یه درد داره.
اما اونی که میخنده هزار تا!

من میگم :
اونی که میخنده هزار تا درد داره
... ولی اونی که گریه میکنه
به هزار تا از دردهاش خندیده ,
اما جلوی یکیشون بدجوری کـــــــــــم آورده
میفهمی!

 

 

 

همیشه سخت ترین و دردناک ترین لحظات زندگی آدم توسط کسی ساخته میشه که شیرین ترین و قشنگ ترین لحظات و باهاش داشتیم ....

 

 

   

 

اونی که رفت اگه برگرده از دوست داشتن نیست واسه اینه که بهترشو پیدانکرده  ...

گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما

 

خدایاکسی و که قسمتمان نیست سر راهمان قرار نده تا شبهای دلتنگیش برای ما باشد و روزهای خوشش برای دیگری ...

 

دلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکستدلم شکست

 آنقدر پیش این وآن از خوبیهای نداشته اش گفتم که وقتی سراغش را میگیرند شرم دارم که بگویم تنهایم گذاشت و رفت... !!!

 گریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آور

 

 دیگه از کنار من تو رفتی                     رفتی و تا که دیگه برنگشتی 

 میگفتی عاشقی ولی نبودی             حتی بیای نمیشی اون که بودی

حلالم کن اگه بیشتر از اون حدی که تو نمیخواستی به تو من کردم عادت

حلالم کن اگه بیشتر از اون عشقت به تو من گفتم دوستت دارم بی نهایت

حلالم کن اگه بودن کنار تو گناهی بود که جوابش شد خیانت

حلالم کن اگه چشمای پاک من میریخت اشک صداقت

 

 بلبلبلوبلبلبلوبلبلبلوبلبلبلوبلبلبلوبلبلبلوبلبلبلوبلبلبلوبلبلبلوبلبلبلوبلبلبلوبلبلبلوبلبلبلوبلبلبلوبلبلبلوبلبلبلوبلبلبلوبلبلبلوبلبلبلوبلبلبلو

 

  

 

 

به من اموخت به هرچه و هرکس دل میبندی باید همراهش توانایی دل کندن داشته باشی

 

عزیزم...

 

هرچندکه مال من نشدی ولی خیلی چیزا ازت یادگرفتم...

یادگرفتم به خاطرکسی که دوسش دارم باید دروغ بگم

یادگرفتم هیچوقت هیچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره

یادگرفتم تو زندگی واسه اینکه بفهمم چقدر دوسم داره هرروز باهزار بهونه دلشو بشکنم

یاد گرفتم هیچوقت به هیچکس فرصت جبران ندم

یادگرفتم گریه های هیچکسو باورنکنم

یادگرفتم هر روز دم ازعاشقی بزنم ولی عاشق نباشم

 سرگذشت ما چنین است،مابه دنیا آمدیم ولی دنیا به مانیامد

 

 

 

 

اگر امروز هم از حوالی دلم گذشتی تورا به خدا آهسته رد شو باهزار بدبختی دلتنگیهایم را خوابانده ام...   


[ دوشنبه 91/6/6 ] [ 12:53 عصر ] [ خزانه ] [ نظر ]


اندوه

 

نه تو می مانی، 

نه من،

ونه اندوه.

ونه هیچیک از مردم این آبادی.....

به حباب نگران لب این رود قسم!

وبه کوتاهی  آن لحظه ی شادی که گذشت ،

غصه هم خواهد رفت،

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند.........

 

 

 

بعضى وقتا زندگى تمام حواسشو جمع میکنه تا ببینه تو چى دوست دارى تا درست همون رو ازت بگیره..

 

 

 

می دونی بازی روزگار چیه ؟ اینکه تو چشم بزاری من قایم شم ، بعد تو بری یکی دیگه رو پیدا کنی...

هوای این روز هایم جان می دهد که برایت جان دهم.

در دادگاه عشق .......... قسمم قلبم بود و وکیلم دلم و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان. قاضی نامم را بلند خوان و گناهم را دوست داشتن اعلام کرد محکوم شدن به تنهایی و مرگ کنار چوبه دار از من خواستند اخرین خواسته ام را بگویم گفتم به تو بگویند «دوستت دارم»...

عجب موجود سخت جانیست دل!

هزار بار تنـگ میشـود،

میشکند،

میسوزد،

میمیرد
!

و باز هم می تپـد...

 

 

 

 

 

 

کاش به جای جدایی، مردن بود، چون مردن یک لحظه است و جدایی ذره ذره مردن...

 

درمکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درستهایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود

درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند

در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید غافل از اینکه ان دوره گرد خود خدا بود

درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم و درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجوکنم

آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست.
  
چشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمکچشمک

روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی. مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم... حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری
در می آ ورد...

>
>
>تمام سعی مان را بکنیم، پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست...
>
>رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
>اُدعُوا اللهَ وَ اَنتم مُوقِنونَ بِالاِجابَهِ وَاعلَموا اَنَّ اللهَ لا یَستَجِیبُ دُعاءَ مِن قَلبِ غافِلٍ لاه؛
>
>خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که
> خداوند دعا را از قلب غافل بی خبر نمی پذیرد.

  

آفرینآفرینآفرینرآفرینآفرینآفرینآفرینآفرینآفرین  داستـان خلقـت زنآفرینآفرینآفرینآفرینآفرینآفرینآفرینآفرینآفرینآفرین

 

  


 

 از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می‌گذشت.
فرشته‌ای ظاهر شد و گفت: "چرا این همه وقت صرف این یکی می‌فرمایید؟"
خداوند پاسخ داد:
"دستور کار او را دیده‌ای‌؟
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسه‌ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند."

فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
"این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید."
خداوند گفت :
"نمی شود!!
چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.
از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،
یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد."

فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.

 تصورش را هم نمی‌توانی بکنی که تا چه حد می‌تواند تحمل کند و زحمت بکشد."
فرشته پرسید :

"فکر هم می‌تواند بکند؟"

خداوند پاسخ داد :

"نه تنها فکر می‌کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد."

آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.

فرشته پرسید :

"اشک دیگر برای چیست؟"

خداوند گفت:
"اشک وسیله‌ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا‌امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش."
فرشته متاثر شد:

"شما فکر همه چیز را کرده‌اید، چون زن‌ها واقعا حیرت انگیزند."
زن‌ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می‌کنند.
همواره بچه‌ها را به دندان می‌کشند.
سختی‌ها را بهتر تحمل می‌کنند.
بار زندگی را به دوش می‌کشند،
ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می‌پراکنند.
وقتی خوشحالند گریه می‌کنند.
برای آنچه باور دارند می‌جنگند.
در مقابل بی‌عدالتی می‌ایستند.
وقتی مطمئن‌اند راه حل دیگری وجود دارد، نه را نمی‌پذیرند.
بدون قید و شرط دوست می‌دارند.
وقتی بچه‌هایشان به موفقیتی دست پیدا می‌کنند گریه می‌کنند.
وقتی می‌بینند همه از پا افتاده‌اند، قوی و پابرجا می‌مانند.
آنها می‌رانند، می‌پرند، راه می‌روند، می‌دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.
قلب زن است که جهان را به چرخش در می‌آورد
زن‌ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و می‌دانند که بغل کردن و بوسیدن می‌تواند هر دل شکسته‌ای را التیام بخشد.
کار زن‌ها بیش از بچه به دنیا آوردن است،
آنها شادی و امید به ارمغان می‌آورند. آنها شفقت و فکر نو می‌بخشند
زن‌ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.

خداوند گفت: "این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!"

 

 فرشته پرسید: "چه عیبی؟"

خداوند گفت:


"قدر خودش را نمی داند . . ."
 

 

خسته ام ولم کنید

نه اینکه کوه کنده باشم

نه...

دل کنده ام


[ دوشنبه 91/6/6 ] [ 12:52 عصر ] [ خزانه ] [ نظر ]


<      1   2