سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته های خزانه

مسافر

من تنها مسافری هستم

 که هرگز نگاه عاشق هیچ کسی

بدرقه راهم نبود.

وقت رفتن فرا رسیده است.

هوا دلگیر است.

با بی قراری ها به هر سو می نگرم.

به دنبال یک نگاه بغض آلود و حلقه اشکی میگردم.

 ولی هرگز نیافتم.

با تمام دلتنگی میروم.

دستان من که به قصد خداحافظی تکان میخورد،

از حرکت می ایستد.

و این لحظات چقدر تلخ و سنگین است.

یک نگاه تازه مهربان مرا مینگرد.

و من هراسان از یک نگاه و یک عشق 

به راه خود ادامه میدهم تا مبادا 

کس دیگری قصد گرفتن جای تو را در دل من داشته باشد.

پس میروم............................

ای عشق دست نیافتنی من

نمیدانم تاوان کدامین گناهم را پس میدهم،

که ذره ذره وجودم را سوزاند.

پس میروم............................

 

  

 

هر رابطه ای ؛
به هر دلیلی برایت تمام شد !
پی اش را دیگر نگیر
هیچ شوک مصنوعی !
آدمها و رابطه های مرده را زنده نمی کند . . .

گروه اینترنتی ایران سان

دیشب که باران آمد...

میخواستم سراغت را بگیرم!

اما..

خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم ,

باز زیر چتر دیگرانی ...

گروه اینترنتی ایران سان

  از همه ی این شهر
تنها تو را بُردند
از همه‌ی این خانه
تنها من را نکُشتند ...

من، خاطره ی خوبی از هیچ انقلابی ندارم ...

 گروه اینترنتی ایران سان

  

قرار بود هر چند یک بار، هر وقت تنها شدم

بیایم اینجا، کوتاه

تک جمله ای دلگیر بنویسم و بروم...

فقط قرار نبود این قدر تنها شوم!


اگــر بــه مـــــردی بــیش از حــد بــها دهــی ؛

دیگر بـرای داشــتنت تـلاش نمـی کند !

نگاهـش سرد می شـود ،

کلامـش بـی روح ....

دستانــش یـخ زده !

حـرف هایـش بـوی دل مردگـی مـی گیـرد ،

و آغـوشـش بـوی هـوس ... !!
 

دلتنگم

انقدر دلتنگ که

احساس بی کسی میکنم

نمیدانم دلتنگ چیستم

 فقط میدانم آنقدر دلتنگیم زیاد است که سراسر وجودم را پر کرده است

احساسی تلخ که حتی با شیرین ترین شکلات ها هم از بین نمیرود

میخواهم ببینمش در کنارم اما...

اما چه حاصل  که او مرا دوست ندارد

مرا نمیخواهد

مرا نمیبیند

دوس دارم برایش حرف بزنم اما...

او برایم وقتی ندارد

گوشی برای شنیدن سخنانم ندارد

 

 

یه وقتایی به خدا میگم خدایا

 

میشه بهم بگی چی برا زندگیم

داره پیش میاد؟

خدایا بهم بگو شاید بتونم کمکت کنم..... 

 

 

 

  

تو برو..................

 مطمئن باش و برو

 

ضربه ات کاری بود

 

دل من سخت شکست

 و چه زشت به من و سادگیم خندیدی

 به من و عشق پاکی که پر از یاد تو بود

 و به یک قلب یتیم که خیالم می گفت

 

تا ابد مال تو بود

 

تو برو ، برو تا راحت تر

 تکه های دل خود را آرام

 

سر هم بند زنم

  


[ یکشنبه 91/6/26 ] [ 5:8 عصر ] [ خزانه ] [ نظر ]